Oroszország gyalázatos háborút folytat Ukrajna ellen.     Állj ki Ukrajnával!
Ossza meg
Betűméret
Eredeti dalszöveg
Swap languages

눈, 코, 입 (Eyes, Nose, Lips)

미안해 미안해 하지마
내가 초라해지잖아
빨간 예쁜 입술로
어서 나를 죽이고 가
나는 괜찮아
마지막으로 나를 바라봐줘
아무렇지 않은 듯 웃어줘
네가 보고 싶을 때
기억할 수 있게
나의 머릿속에 네 얼굴 그릴 수 있게
 
널 보낼 수 없는 나의 욕심이
집착이 되어 널 가뒀고
혹시 이런 나 땜에 힘들었니
아무 대답 없는 너
바보처럼 왜
너를 지우지 못해
넌 떠나버렸는데
 
너의 눈 코 입
날 만지던 네 손길
작은 손톱까지 다
여전히 널 느낄 수 있지만
 
꺼진 불꽃처럼
타들어가버린
우리 사랑 모두 다
너무 아프지만 이젠 널 추억이라 부를게
 
사랑해 사랑했지만
내가 부족했었나 봐
혹시 우연이라도
한순간만이라도 널
볼 수 있을까
하루하루가 불안해져
네 모든 게 갈수록 희미해져
사진 속에 너는 왜
해맑게 웃는데
우리에게 다가오는 이별을 모른 채
 
널 보낼 수 없는 나의 욕심이
집착이 되어 널 가뒀고
혹시 이런 나 땜에 힘들었니
아무 대답 없는 너
바보처럼 왜
너를 지우지 못해
넌 떠나버렸는데
 
너의 눈 코 입
날 만지던 네 손길
작은 손톱까지 다
여전히 널 느낄 수 있지만
 
꺼진 불꽃처럼
타들어가버린
우리 사랑 모두 다
너무 아프지만 이젠 널 추억이라 부를게
 
나만을 바라보던 너의 까만 눈
향기로운 숨을 담은 너의 코
사랑해 사랑해 내게 속삭이던 그 입술을 난..
 
너의 눈 코 입
날 만지던 네 손길
작은 손톱까지 다
여전히 널 느낄 수 있지만
 
꺼진 불꽃처럼
타들어가버린
우리 사랑 모두 다
너무 아프지만 이젠 널 추억이라 부를게
 
Fordítás

چشم,بینی,لب

شرمنده و متاسف نباش
این منو رقت انگیز میکنه
با لب های سرخِ زیبات
زود باش بیا و منو بکش
من مشکلی ندارم
برای آخرین بار نگاهم کن
طوری که اتفاقی نیفتاده بخند
اینجوری)وقتی دلم برات تنگ شد)
میتونم به یاد بیارمت
و میتونم تو ذهنم صورتتو تصور کنم
 
خودخواهیِ من که نزاشت تو بری
به وسواسی تبدیل شد که تو رو زندانی(حبس) کرد
شاید تو به خاطر من درد کشیدی
تویی که هیچ جوابی نمیدی
چرا مثل احمق ها
نمیتونم تو رو پاک(فراموش) کنم
تویی که داری میری
 
چشم,بینی و لب های تو
دست هات که منو نوازش میکرد
حتی انگشت کوچیکه ات,همشو
هنوزم میتونم احساست کنم
 
مثل یه شعله ی سوخته
سوخت و نابود کرد
تموم عشقمون رو
(خیلی دردناکه ولی دیگه تو رو یه خاطره میخونم(برام یه خاطره شدی
 
عاشقتم,عاشقتم ولی
حتما برات کافی نبودم
شاید یه بار اتفاقی
فقط برای یه لحظه
بتونم ببینمت
هر روز من نگران تر میشم
همه چیز درمورد تو کمرنگ تر میشن
توی تو عکس
چرا داری لبخند میزنی
(بی خبر از لحظه ی جداییمون که داره میاد(سر میرسه
 
خودخواهیِ من که نزاشت تو بری
به وسواسی تبدیل شد که تو رو زندانی(حبس) کرد
شاید تو به خاطر من درد کشیدی
تویی که هیچ جوابی نمیدی
چرا مثل احمق ها
نمیتونم تو رو پاک(فراموش) کنم
تویی که داری میری
 
چشم,بینی و لب های تو
دست هات که منو نوازش میکرد
حتی انگشت کوچیکه ات,همشو
هنوزم میتونم احساست کنم
 
مثل یه شعله ی سوخته
سوخت و نابود کرد
تموم عشقمون رو
(خیلی دردناکه ولی دیگه تو رو یه خاطره میخونم(برام یه خاطره شدی
 
چشم های سیاهت که فقط من رو میدید
بینی ات که شیرین ترین نفس ها رو میکشید
لب هات که اعاشقتم...عاشقتم...رو به من زمزمه میکردن
 
چشم,بینی و لب های تو
دست هات که منو نوازش میکرد
حتی انگشت کوچیکه ات,همشو
هنوزم میتونم احساست کنم
 
مثل یه شعله ی سوخته
سوخت و نابود کرد
تموم عشقمون رو
(خیلی دردناکه ولی دیگه تو رو یه خاطره میخونم(برام یه خاطره شدی
 
Hozzászólások