Russia is waging a disgraceful war on Ukraine.     Σταθείτε με την Ουκρανία!
  • Hooshang Ebtehaj

    ای غم

Μερίδιο
Μέγεθος γραμματοσειράς
Πρωτότυπο

στίχοι ای غم

در من کسی پیوسته می‌گرید
این من که از گهواره با من بود
این من که با من
تا گور همراه است
 
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
همزاد ِ خون در دل
 
ابریست بارانی
ابری که گویی گریه های قرن‌ها را در گلو دارد
ابری که در من
یکریز می‌بارد
 
شب های بارانی
او با صدای گریه اش غمناک می‌خواند
رودی ست بی آغاز و بی انجام
با های های گریه اش در بی‌کران ِ دشت می‌راند
 
پیری حکایت گوست
کز کودکی با خود مرا می‌برُد
در باغ های مردمی گریان
اما چه باغی ؟ دوزخی کانجا
هر دم گلی نشکفته می‌پژمرد
 
مرغیست خونین بال
کز زیر ِ پر چشمش
اندوهناک ِ سنگباران‌هاست
او در هوای مهربانی بال می‌آراست
 
- کی مهربانی باز خواهد گشت ؟
- نه، مهربانی
آغاز خواهد گشت
 
از عهد ِ آدم
تا من که هر دم
غم بر سر ِ غم می‌گذارم
آن غمگسار ِ غمگساران را به جان خواندیم
وز راه و بی راه
عاشق‌وش از قرنی به قرنی سوی او راندیم
وان آرزوانگیز ِ عیار
هر روز صبری بیش می‌خواهد ز عاشق
دیدار را جان پیش می‌خواهد ز عاشق
وانگه که رویی می‌نماید
یا چشم و ابرویی پری وار
بازش نمی‌دانند
نقشش نمی‌خوانند
دل می‌گریزانند ازو چون وحشتی افتاده در آیینه‌ی تار!
 
هرگز نیامد بر زبانم حرف ِ نادلخواه
اما چه گفتم؟ هر چه گفتم، آه
پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه است
از من به من فرسنگ‌ها راه است
 
خاموشم اما
دارم به آواز ِ غم خود می‌دهم گوش
وقتی کسی آواز می‌خواند
خاموش باید بود
غم داستانی تازه سر کرده‌ست
اینجا سراپا گوش باید بود:
- درد از نهاد ِ آدمیزاد است!
آن پیر ِ شیرین کار ِ تلخ اندیش
حق گفت، آری آدمی در عالم ِ خاکی نمی‌آید به دست، اما
این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش
هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر؟
یا آدمی دیگر ؟...
 
- ای غم! رها کن قصه‌ی خون بار!
چون دشنه در دل می‌نشیند این سخن اما
من دیده‌ام بسیار مردانی که خود میزان ِ شأن ِ آدمی بودند
وز کبریای روح برمیزان ِ شأن ِ آدمی بسیار افزودند
- آری چنین بودند
آن زنده اندیشان که دست ِ مرگ را بر گردن ِ خود شاخ ِ گُل کردند
و مرگ را از پرتگاه ِ نیستی تا هستی ِ جاوید پُل کردند
 
اما چه باید گفت
از انسان نمایانی که ننگ نام انسانند
درنده خویانی که هم دندان گرگانند
آنان که عشق و مهربانی را در دستهای کور کین کشتند
آنان که انسان بودن خود را در پای دین کشتند
 
- ای غم! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می‌آیی؟
دیگر به یاد ِ کس نمی‌آید
آغاز ِ این راه ِ هراس‌انگیز
چونان که خواهد رفت از یاد ِ کسان افسانه‌ی ما نیز!
- با ما و بی ما آن دلاویز ِ کهن زیباست
در راه بودن سرنوشت ِ ماست
روز ِ همایون ِ رسیدن را
پیوسته باید خواست
 
- ای غم ! نمی‌دانم
روز ِ رسیدن روزی ِ گام ِ که خواهد بود
اما درین کابوس ِ خون‌آلود
در پیچ و تاب ِ این شب ِ بن‌بست
بنگر چه جان‌های گرامی رفته‌اند از دست!
 
دردیست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته می‌گرید
در من کسی آهسته می‌گرید
 

 

Παρακαλώ βοηθήστε στη μετάφραση του "ای غم"
Σχόλια