یارِ غار
Traductions idiomatiques de « یارِ غار »
Sens de « یارِ غار »
True friend, one who doesn't leave you alone in difficult times
دوستِ راستین، کسی که در اوقات سختی همراه است
« یارِ غار » dans des paroles
پير منم جوان منم
تير منم كمان منم
دولت جاودان منم
من نه منم نه من منم
Rumi - یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا
یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا
یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
Rumi - به غم فرونروم باز سوی یار روم
به غم فرونروم باز سوی یار روم
در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم
ز برگ ریز خزان فراق سیر شدم
Rumi - بیار باده که دیر است در خمار توام
بیار باده که دیر است در خمار توام
اگر چه دلق کشانم نه یار غار توام
بیار رطل و سبو کارم از قدح بگذشت
یار، مرا
غار، مرا
عشق جگرخوار، مرا
یار، تویی
Rumi - آمد بهار خرم و رحمت نثار شد
آمد بهار خرم و رحمت نثار شد
سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد
اجزای خاک حامله بودند از آسمان
Rumi - آمد بهار خرم آمد نگار ما
آمد بهار خرم آمد نگار ما
چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما
آمد مهی که مجلس جان زو منورست
Rumi - از چشم پرخمارت دل را قرار ماند
از چشم پرخمارت دل را قرار ماند
وز روی همچو ماهت در مه شمار ماند
چون مطرب هوایت چنگ طرب نوازد
Rumi - اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد
اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد
گر این درخت بخندد از آن بهار چه باشد
وگر به پیش من آید خیال یار که چونی
Rumi - فغان فغان که ببست آن نگار بار سفر
فغان فغان که ببست آن نگار بار سفر
فغان که بنده مر او را نبود یار سفر
فغان که کار سفر نیست سخره دستم
Rumi - بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
Rumi - عاشقی و بیوفایی کار ماست
عاشقی و بیوفایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
قصد جان جمله خویشان کنیم
Rumi - تو شاخ خشک چرایی به روی یار نگر
تو شاخ خشک چرایی به روی یار نگر
تو برگ زرد چرایی به نوبهار نگر
درآ به حلقه رندان که مصلحت اینست
Rumi - این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از جان
Rumi - خزان عاشقان را نوبهار او
خزان عاشقان را نوبهار او
روان ره روان را افتخار او
همه گردن کشان شیردل را
Alireza Assar - ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
ای یار غلط غلط کردی با یار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی
صدبار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده این بار دگر رفتی
Rumi - مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد
مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد
زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد
درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی