Russia is waging a disgraceful war on Ukraine.     우크라이나와 함께하세요!
  • Elissa

    انسانة بريئة → 페르시아어 번역

  • 4개의 번역
    로마자 발음
    +3 more
    , 영어 #1, #2, 페르시아어
공유하다
글꼴 크기
원래 가사
Swap languages

انسانة بريئة

محتاجه حد يخاف عليا مش ابقي خايفه معاه
لو قولت اه الاقيه حضني بجد من جواه
وهقولك ايه وانا كل ده يا حبيبي مش لاقياك
 
احساسي ايه عمرك في يوم ما سالت حاسه بايه
موت احساسي اللي كنت زمان بحبك بيه
مستني ايه من حد عاش بمشاعره مجني عليه
 
مكانك كان في قلبي وسيبه يروح
مش لاقيه خلاص حاجه ليك جوايا اسامحك بيها
بقي صعب الاقيها
انسانة بريئة وحبت واحد قال يحميها
بايديك خليتها تكره انها حبت يوم
 
ولاخر لحظه قلبي انا كان مفتوح
وانا كل ما اسامحك ترجع تجرح تاني وتاني
انا مش لاقياني
وبحس اوي اني غريبه في حضنك ، مش في مكانى
والحاله اللي انا وصلالها معاك مش من يوم
 
هضحي ليه وايه اللي فاضل تاني اخسره ايه
فكرني حالا بينا ايه انا ممكن ابكي عليه
 
او حاجه فيك بعد اما اغيب انا ممكن مالقهاش
مابقتش بستناك تجيني او تقول وحشاك
مابقتش مستنيه اعيش يوم جرح تاني معاك
وبقي الكلام عنك ممل وحاجه مابطقهاش
 
مكانك كان في قلبي وسيبه يروح
مش لاقيه خلاص حاجه ليك جوايا اسامحك بيها
بقي صعب الاقيها
انسانة بريئة وحبت واحد قال يحميها
بايديك خليتها تكره انها حبت يوم
 
번역

زن بیگناه

نیاز دارم که کسی نگرانم باشد ، نه که من را بترساند و نگرانم کند
هربار که نگاهش می کنم ، من را عاشقانه به آغوش بکشد
چه برای گفتن می ماند وقتی هیچ کدام از این ها در وجودت پیدا نمیشود
 
احساس ؟ هرگز از من و احساسم نپرسیدی
همه ی احساسی که عشق به تو بود را از بین بردی
از کسی که قربانی احساسش شده است چه انتظاری داری؟
 
جایت در دلم بود و اجازه دادی که از دست برود
دیگر نمی توانم پیدایش کنم تا دوباره به تو ببخشم آنجا را
همه چیز سخت تر می شود
زن بیگناهی که مردی را دوست میداشت و فکر میکرد که از آن مراقبت میکند، تو باعث شدی تا حتی از روزی که عاشق شد هم متنفر باشد
 
تا آخرین لحظه ای که دلم به رویت باز بود
هربار بخشیدمت و تو باز مرا آزردی بارها
نتوانستم طاقت بیاورم دیگر
در آغوشت حس می کردم یک غریبه ام و جایگاهی ندارم
و این احساس تا مدت ها با من بود
 
چرا من باید قربانی بشوم؟ چه برای از دست دادن باقی مانده است دیگر؟
به یادم بیاور چه بین ما باقی مانده است تا برایش اشک بریزم
 
یا چیزی که تو داشته باشی و بقیه نداشته باشند
دیگر انتظار نمی کشم که بیایی و بگویی دلتنگ منی
دیگر انتظار نمی کشم که یک روز دردناک دیگر را با تو سپری کنم
حرف زدن از تو آنقدر احمقانه است که دیگر نمی توانم تحملش کنم
 
جایت در دلم بود و اجازه دادی که از دست برود
دیگر نمی توانم پیدایش کنم تا دوباره به تو ببخشم آنجا را
همه چیز سخت تر می شود
زن بیگناهی که مردی را دوست میداشت و فکر میکرد که از آن مراقبت میکند، تو باعث شدی تا حتی از روزی که عاشق شد هم متنفر باشد
 
“انسانة بريئة”의 번역에 협력해 주세요
코멘트