✕
검토 요청
원래 가사
انسانة بريئة
محتاجه حد يخاف عليا مش ابقي خايفه معاه
لو قولت اه الاقيه حضني بجد من جواه
وهقولك ايه وانا كل ده يا حبيبي مش لاقياك
احساسي ايه عمرك في يوم ما سالت حاسه بايه
موت احساسي اللي كنت زمان بحبك بيه
مستني ايه من حد عاش بمشاعره مجني عليه
مكانك كان في قلبي وسيبه يروح
مش لاقيه خلاص حاجه ليك جوايا اسامحك بيها
بقي صعب الاقيها
انسانة بريئة وحبت واحد قال يحميها
بايديك خليتها تكره انها حبت يوم
ولاخر لحظه قلبي انا كان مفتوح
وانا كل ما اسامحك ترجع تجرح تاني وتاني
انا مش لاقياني
وبحس اوي اني غريبه في حضنك ، مش في مكانى
والحاله اللي انا وصلالها معاك مش من يوم
هضحي ليه وايه اللي فاضل تاني اخسره ايه
فكرني حالا بينا ايه انا ممكن ابكي عليه
او حاجه فيك بعد اما اغيب انا ممكن مالقهاش
مابقتش بستناك تجيني او تقول وحشاك
مابقتش مستنيه اعيش يوم جرح تاني معاك
وبقي الكلام عنك ممل وحاجه مابطقهاش
مكانك كان في قلبي وسيبه يروح
مش لاقيه خلاص حاجه ليك جوايا اسامحك بيها
بقي صعب الاقيها
انسانة بريئة وحبت واحد قال يحميها
بايديك خليتها تكره انها حبت يوم
투고자: wuhuahua089 , 2014-07-28
최종 수정: Miley_Lovato , 2022-01-17
번역
زن بیگناه
نیاز دارم که کسی نگرانم باشد ، نه که من را بترساند و نگرانم کند
هربار که نگاهش می کنم ، من را عاشقانه به آغوش بکشد
چه برای گفتن می ماند وقتی هیچ کدام از این ها در وجودت پیدا نمیشود
احساس ؟ هرگز از من و احساسم نپرسیدی
همه ی احساسی که عشق به تو بود را از بین بردی
از کسی که قربانی احساسش شده است چه انتظاری داری؟
جایت در دلم بود و اجازه دادی که از دست برود
دیگر نمی توانم پیدایش کنم تا دوباره به تو ببخشم آنجا را
همه چیز سخت تر می شود
زن بیگناهی که مردی را دوست میداشت و فکر میکرد که از آن مراقبت میکند، تو باعث شدی تا حتی از روزی که عاشق شد هم متنفر باشد
تا آخرین لحظه ای که دلم به رویت باز بود
هربار بخشیدمت و تو باز مرا آزردی بارها
نتوانستم طاقت بیاورم دیگر
در آغوشت حس می کردم یک غریبه ام و جایگاهی ندارم
و این احساس تا مدت ها با من بود
چرا من باید قربانی بشوم؟ چه برای از دست دادن باقی مانده است دیگر؟
به یادم بیاور چه بین ما باقی مانده است تا برایش اشک بریزم
یا چیزی که تو داشته باشی و بقیه نداشته باشند
دیگر انتظار نمی کشم که بیایی و بگویی دلتنگ منی
دیگر انتظار نمی کشم که یک روز دردناک دیگر را با تو سپری کنم
حرف زدن از تو آنقدر احمقانه است که دیگر نمی توانم تحملش کنم
جایت در دلم بود و اجازه دادی که از دست برود
دیگر نمی توانم پیدایش کنم تا دوباره به تو ببخشم آنجا را
همه چیز سخت تر می شود
زن بیگناهی که مردی را دوست میداشت و فکر میکرد که از آن مراقبت میکند، تو باعث شدی تا حتی از روزی که عاشق شد هم متنفر باشد
✕
Elissa: 상위 3
1. | من أول دقيقة (Min Awel Dekika) |
2. | حالة حب (Halet Hob) |
3. | عايشالك (Ayshalak) |
코멘트
Russia is waging a disgraceful war on Ukraine. 우크라이나와 함께하세요!
우크라이나를 지원하는 방법 🇺🇦 ❤️