(تو)
(تو)
(تو)
(تو)
(تو)
(تو)
زمانی که بچهها
ناآگاه بودند
پدر تهدیدشان میکرد
اگر به دستوراتم عمل نکنی
مرد سیاه تو را خواهد گرفت
و این باور تا امروز پابرجاست
هراس در کشور و مردمش جاریست
رخداد بدی روی خواهد داد
ورود شری که ماندگار است
و احساس ترس در شب فزونی میگیرد
بر در و دروازه ها
محافظ گماشته شده
پشت ها [از دلهره]
عرق کرده
و دست ها سرد و مرطوب
همه ،از مرد سیاه میترسند
(تو)
او در تاریکی میخزد
اگر خوب نباشی،
تو را خواهد گرفت
به هیچ غریبه ای
اعتماد نکن ،
که موجب بسی
کابوس و جنون است
و این باور تا امروز
پابرجاست
که سراپا مسلح اند
اوه، آنها توانی بر
پیشگیری از خروش پیچنده ی آتش
در کوچهها، ندارند
و احساس ترس درشب فزونی میگیرد
لحظه ای چشم بر هم نتوانند گذاشت
پشت ها عرق کرده و دست ها سرد و مرطوب
همه از مرد سیاه، میترسند
چه کسی از مرد سیاه میترسد؟
چه کسی از مرد سیاه میترسد؟
چه کسی از مرد سیاه میترسد؟
چه کسی میترسد؟
و احساس ترس در شب فزونی میگیرد
لحظه ای چشم بر هم نتوانند گذاشت
پشت ها عرق کرد و دستها سرد و مرطوب
همه میترسند
از تو ای سیاه
(تو)
(تو)
مرد سیاه
(تو)
(تو)
مرد سیاه
@AllproMete
To Help the Spread of Poetry and Love,
everyone is allowed to Republish my translations if they consider it worthy,
Even without mentioning me.
Even republish under their Own nameS...