• Moana (OST)

    перевод на Персидский

Делиться
Субтитры
Font Size
Английский
Оригинальный текст

How Far I'll Go

I've been staring at the edge of the water
Long as I can remember, never really knowing why
I wish I could be the perfect daughter
But I come back to the water, no matter how hard I try
Every turn I take, every trail I track
Every path I make, every road leads back
To the place I know, where I cannot go, where I long to be
 
See the line where the sky meets the sea? It calls me
And no one knows, how far it goes
If the wind in my sail on the sea stays behind me
One day I’ll know, if I go there’s just no telling how far I’ll go
 
I know everybody on this island, seems so happy on this island
Everything is by design
I know everybody on this island has a role on this island
So maybe I can roll with mine
I can lead with pride, I can make us strong
I’ll be satisfied if I play along
But the voice inside sings a different song
What is wrong with me?
 
See the light as it shines on the sea? It’s blinding
But no one knows, how deep it goes
And it seems like it’s calling out to me, so come find me
And let me know, what’s beyond that line, will I cross that line?
 
See the line where the sky meets the sea? It calls me
And no one knows, how far it goes
If the wind in my sail on the sea stays behind me
One day I’ll know, how far I’ll go
 
Play video with subtitles
Персидский
Перевод

تا کجا خواهم رفت

همیشه به افق آب خیره می شدم
تا جایی که یادم می آید، و هیچ وقت نمی دانستم چرا
*ای کاش می توانستم دختر نمونه ای باشم،
ولی هر چقدر هم سخت تلاش کنم، باز به کنار اقیانوس بر می گردم
هر پیچی را که دور می زنم، هر راهی که در پیش می گیرم
هر مسیری که انتخاب می کنم، تمام راه ها بر می گردند
به اینجا که می شناسم، اما نمی توانم بروم، اما آرزو داشتم می توانستم
 
آن خط افق را می بینی که آسمان و دریا در آن به هم می رسند؟ آن مرا به خود می خواند
و هیچ کس نمی داند، که افق تا کجا پیش می رود
اگر روی دریا، باد در بادبان های من پشت سرم بماند
روزی بالاخره خواهم دانست، اگر بروم، هیچ کس نمی تواند حدس بزند تا کجا خواهم رفت
 
من می دانم همه روی این جزیره، خوشحال به نظر می رسند
همه چیز برنامه ریزی شده است
می دانم هر کس روی این جزیره، نقش خودش را دارد
پس شاید من هم بتوانم نقش خودم را داشته باشم
می توانم با غرور رهبری کنم، می توانم مردمم را قدرتمند کنم
اگر با آن ها همنوا شوم، راضی خواهم بود
ولی ندای درونم چیز دیگری می خواند
مشکل من چیست؟
 
نور را می بینی که بر دریا می تابد؟ چشم را خیره می کند
ولی هیچ کس نمی داند که این دریا چقدر عمیق است
و انگار مرا صدا می زند، می گوید بیا و پیدایم کن
بگذار بدانم، پس از خط افق چیست؟ آیا هیچ وقت از آن عبور خواهم کرد؟
 
آن خط افق را می بینی که آسمان و دریا در آن به هم می رسند؟ آن مرا به خود می خواند
و هیچ کس نمی داند، که افق تا کجا پیش می رود
اگر روی دریا، باد در بادبان های من پشت سرم بماند
روزی بالاخره خواهم دانست که تا کجا خواهم رفت
 
Play video with subtitles
Комментарии